مردی از شولم A MAN OF SHOULAM
مطالب هنری ،ورزشی، خاطرات شخصی و متنوع ANYTHING
 
 
شنبه 23 خرداد 1394برچسب:, :: 15:47 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

مدت دوماه است که از بازنشستگی زودهنگام من میگذرد در این دوماه فرصتی پیش آمد تا موقعیتهایی را که هنگام اشتغال در سازمان بهزیستی نمیتوانستم انجام بدهم ، بتوانم انجامشون بدهم.سرگرم شدن در اوقات فراغت به کارهای آموزشی و فرهنگی از آن جمله است .یکی از کارهای بنده این روزها  شرکت در بنیاد فرزانگان گیلان است که باعث آشنایی با افراد فرهیخته ادبی ، علمی و هنری شده است و دیگری اینکه از سوی موسسه رعد استان گیلان از بنده دعوت به عمل آمد تا هفته ای دوبار به معلولین آسایشگاه سالمندان و معلولین و نیز سایر معلولین واجد شرایط در محل موسسه رعد گیلان کار با کامپیوتر را آموزش بدهم ....به هرحال اوغات ما اینطور سپری می شود و مشغولیم دیگه...........



سه شنبه 22 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 20:35 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI



یک شنبه 13 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 21:18 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

بالاخره بازنشست شدم دیگه ...چی بگم والا ...زود بود زود......



چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 18:9 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

امروز صبح از طرف جناب آقای شبان واز بنیاد فرزانگان گیلان با بنده تماس گرفته و دعوت شدم تا به به بنیاد بروم حدود نیم ساعت بعد به بنیاد رفتم. آقای شبان همین که بنده را دم در بنیاد  دیدند با بزرگواری به استقبال بنده آمدند رفتیم در محل ینیاد که قرار است کتابخانه ای نیز در آنجا احداث شود افراد بسیاری کتابهایشان را اهدا کرده بودند آقای عربانیان یکی دیگر از اعضا نیز آنجا بودن سپس آقای شکری با دو نفر همراهشان آمدند ..همراهان آقای شکری با گرفتن کتابهایی به عنوان هدایا که کتاب بنده نیز در میان آنها بود پس از لحظاتی از ما خدا حافظی نمودند در همین حین بود که آقای محمد باقری طالقانی از ادیبان خوش سخن نیز تشریف آوردند و آقای شبان بنده را به ایشان معرفی نمودند آقای باقری مثنوی معنوی را از حفظ بود و اگر اشتباه نکنم بازنشسته اداره ارشاد اسلامی بودند ....صحبتهای شیرینی داشتند بنده هم چند کلمه ای صحبت کردم. آقای شکری هم خاطراتی از زمان معاونت اجتماعیشان در دوره مدیریت آقای صوفی نژاد بیان داشتند در همین اثنا و در اواخر وقت و ساعت دوازده ظهر بود که خانمی با چند بسته جوراب مردانه و زنانه داخل محوطه شدند و جورابهایشان را برای فروش عرضه کردند آقای باقری با گشاده دستی چند جوراب مناسب خریدند و به اصرار به هرکدام از ما یه جفت دادند .البته یادم رفت بگویم در ساعت یازده و نیم نیز به اتفاق آقای شبان و آقای باقری بازدیدی از موسسه نیکوکاری رعدداشتیم و با مربیان و تولیدات هنرجویان آنجا آشنا شدیم...در ساعت دوازده و ربع از دوستان عالیقدر خداحافظی نمودم و قرار شد در روزهای آتی ونیز به بنیاد رفته و با دوستان و بزرگان و ادبا نشست و برخواست داشته و ایام را درکنار این عزیزان پربارتر نمایم.



سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

این روزها جستجو برای پیدا کردن شغلی که بتوانم پس از بازنشستگی زودهنگام خودم را با ان سرگرم کنم از مشغولیات من شده است ....ورزش کردن و نگه داشتن بدن رو فرم و ترس از عوارض عدم تحرک کافی نیز ازدیگر دل مشغولیات ما است به هرحال انجام ورزش راحت تر از سایر موارد است .این روزها کارمن شده یک روز درمیان رفتن به پارکها و بوستانهای شهرورزش کردن و دویدن و عرق ریختن وگاهی هم در سایه سار درختان و فضای پارکها به تمدد اعصاب پرداختن است....تا روزگار چه خواهد ....



چهار شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 18:36 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

مرحوم جمشید، پسرعموی خدا بیامرزم را هیچ وقت فراموش نمی کنم. در بچگی و نوجوانی و جوانی خاطرات خوشی با هم داشتیم.ما درنوجوانی در حیاط سرسبز و پر از درخت و سبزه و گیاه خانه هایمان ، یا در جنگل مصفای لات محله ویا کوههای ملک مرحوم اسدالله فرید و یاد در باغ و مزارع شالی و برنج به تفریح و تمرین کشتی گیله مردی می پرداختیم .جمشید پسر فهمیده و با کیاستی بود اهل قهر و دلخوری نبود و زود بر احساسات خودش غلبه می کردتقریبا یکی  دوسالی از من بزرگتر بود علاوه بر این جمشید عاشق والیبال هم بود .فوتبال هم میکردیم .زمین والیبال و فوتبال هم حیاط فراخ خانه پدر خدا بیامرزم بود.بچه ها از دور و نزدیک برای تفریح و بازی به حیاط خانه ما می امدندو ولوله ای برپا می شد که نپرس!.سالهای کودکی، نوجوانی و جوانی من و جمشید تا زمانی که ازدواج نکرده بود به همین شکل و کنار هم می گذشت .جمشید زود تن به ازدواج با دختر خاله اش داد و به همین خاطر چون زیر بار خرج و مخارج زندگی رفت ، ترک تحصیل نمود آنهم در کلاس سوم راهنمایی.به هرحال وقتی ازدواج کرد بازهم کنارهم جمع می شدیم و والیبال و فوتبال میکردیم اما دیگه کشتی گیله مردی با من نمی گرفت .من هم بهش متلک می پروندم میگفتم آقا جمشید به خاطر قرص نگه داشتن کمرته ها...و می خندیدیم....به هرحال من گرفتار تحصیل بودم و ایشون هم گرفتار زندگی مستقل تا اینکه دیپلمم را گرفتم و وبلافاصله استخدام شدم و رفتم رشت و دیگر دیدن ما به آنصورت مستمراً میسرنبود.......مرحوم جمشید همیشه به من لطف داشت و احترام می گذاشت ...او مدتی رییس شورای اسلامی محل و از معتمدین محل بود....پانزدهم شهریور سال 1390 روز بسیار تلخی برایم بود، چون خبر مرگش را به من دادند ....رشید برادر جمشید مرا در جریان گذاشت خیلی گیج شدم و اصلاض باور کردنی نبود .جمشید با ان انرژی و شادابی به کام مرگ برود؟؟ اما خبر این بود که بر اثر واژگون شدن تیلر مخصوص کشاورزی که خودش راننده ان بود در محل مزرعه خواهرش (که برای کمک به ایشان رفته بود) جان خودش را از دست داده است.....ایشان یکسال و اندی قبل نیز بر اثر انفجار کپسول یازده کیلویی گاز آشپزخانه شان دچار سوختگی شدید از گردن به پایین شده و مدتها در بیمارستان سوانح سوختگی رشت بستری بود و سر انجام سلامتی خودش را به دست آورده بود اما عجیب بود که به توصیه پزشکان گوش نمی کرد و در حالی که هنوز صد درصد بهبود نیافته بود در کارها و کشاورزی مشارکت می کرد....اما گویی اجل راضی به رها کردن ایشان نبود و به این شکل ایشان یک سال و نیم بعد تن  مرگ دادند ...یاد و خاطرش گرامی باد

یادش گرامی باد ...این عکس زمانی گرفته شده که من دیپلمم را گرفته بودم ......



سه شنبه 14 فروردين 1394برچسب:, :: 20:56 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

پس از سالها خدمت در سمتهای مختلف درسازمان بهزیستی استان گیلان  قراراست سی ام فروردین 94 ردای خدمت را در آورده و قبای وداع را بپوشم...هرکس مرا می بیند باورش نمی شود که قرار است بازنشست شوم نگاهی به قیافه ام میکند و میگوید عاشوری  تو هنوز جوونی و به قیافه ات نمی خورد بازنشست بشی و من آهی می کشم و میگویم زود امدم و زودهم باید بروم ... باور کن رفتنی ام.....

اما چه کردم برای بهزیستی؟...احکام  من در طی این سالیان عبارت بود از:1- مربی آموزشی 2- انباردار تخصصی کالاهای ارتوپدی فنی( که پراز اجسام دارای اسامی صنعتی و خارجی بود) به مدت دو سال3- تکنیسین ارتوپدی فنی(دارای گواهینامه رسمی از سازمان آموزش مدیریت دولتی و بهزیستی کشور، دارای گواهینامه پایان آموزش فنون نوین ارتوپدی فنی از موسسه کاریتاس و سازمان جوهانیتر آلمان ،شرکت در انواع سمینارها و کنگره های مرتبط)دارای گواهینامه آموزش توجیهی ضمن خدمت منطقه شمال از سازمان مدیریت دولتی ،دارای حدود ده گواهینامه با نمره های صد و بالای هشتاد از آزمونها و کلاسهای توجیهی ضمن خدمت و دارای مدارک جامع مهارتهای هفتگانه کامپیوتراز سازمان آموزش4- مسول کارگاه تولید ابزار ارتوپدی فنی که یکی از مراکز معدود تولید کننده وسایل ارتوپدی فنی شامل انواع قطعات ارتزدست وپا( رکابها، شلها، مفاصل ، پیچ ومهره های مخصوص ، اسپلنت دست، کرستهای کمری و......) و انواع قطعات پروتز( شامل کانال ، پیچ و مهره های مخصوص پروتز، ورفع شکستیهای قسمتهای فلزی با جوشکاری یا ترمیم از طریق ساخت قطعه مشابه خارجی و...) بود. آموزش تکنیسین برای مازندران و سمنان در برهه ای دراین کارگاه.ساخت آداپتور مچ دست که دچار کمبود در کشور شده بود و بی نیاز کردن مرکز از خرید ان برای مدتی.در واقع بیشتر سالهای خدمت من درمرکز ارتوپدی فنی شهدای هفتم تیر سابق سپری شد.من استان را از خرید محصولات مشابه داخلی و خارجی بی نیاز کردم و خودکفا نمودم( در حالی که هیچ تقدیرو حتی یک خسته نباشید معمولی هم ازمن صورت نگرفت،) وتنها در اواخر که اهمیت موضوع روشن شده بود و مرکز درحال واگذاری بود متوجه شدند که چه خدماتی کرده ام .استانهای دیگر قطعاتشان را از شرکت اتوبوک آلمان یا رحامد اریا و یا کارگاههای فعال در تهران به قیمت گذاف می خریدند اما من با مواد خام و اولیه می نشستم و با کار و تلاش بی وقفه تولید میکردم ، تولیداتی که کیفیتش بنا به اظهار توانخواهان از مشابه خارجی و داخلی بهتر بود.کارگاه تولید ابزار یک کارگاه تک بود دارای دستگاههای سنگینی  که مشابه ان وجود نداشت و مها رت میخواست .شاید جزو چهار یا پنج نفر افراد معدودی باشم که در کل کشور وجود داشتند یا دارندکه از این مهارت بهره مند هستند.( اگر سرمایه ای می دادند یا دولت و سازمان کمک میکرد شاید بازهم می توانستم بعد از بازنشستگی با استفاده از همین دستگاههایی که اینک بلا استفاده در مرکز که واگذار شده و خاک میخورند به تولید مجدد بپردازم ..اما دریغ)

5- پیاده نمودن سیستم اماری با استفاده از رایانه در مرکز ارتوپدی فنی لاکان( قبل از واگذاری) که فقط یک سال دوام آورد .

6-متصدی اطلاعات و امار جامع توانبخشی بهزیستی استان گیلان پس از واگذاری مرکز به بخش خصوصی به مدت دوسال

7-متصدی ثبت اطلاعات بیمه های فیزیوتراپی خدمات درمانی وارتش ونیز ادیومتری و خروجی فایل از آن به زبان جاوا

8- مدکار معلولین به مدت سه سال در توانبخشی بهزیستی شهرستان رشت (با ححفظ سمت تکنیسین ارتوپدی فنی) که کمک بسیاری به آنها برای در دریافت هزینه ها و مطالباتشان از طریق تشکیل پرونده و پیگیری ، نمودم.

9- کسب امتیاز لازم از سازمان امور استخدامی کشور جهت ارتقاع شغلی و در حد کارشناسی ارشد

اینها سمتهایی بوده که در ردای خدمت به بهزیستی انجام دادم..بی ریا و بی چشمداشت

و تشویقهایی که خیلی دیر شامل حالم شد:

1-تشویق به دلیل ساخت آداپتور دست

2- تشویق به دلیل رفع عیب یکی از دستگاههای سنگین مرکز

3-انتخاب کارمند برجسته در چهار مرحله که سه مرحله آن در اواخر سالهای قبل از واگذاری مرکزبه صورت سه سال متوالی  بود

4- دو بار انتخاب به عنوان بسیجی نمونه به دلیل خدماتی که به جانبازان عزیز ارایه نموده و نیز کارهای فرهنگی داشتم

5- انواع تشویقهای متعدد اداری به مناسبت خدماتی که انجام دادم و از برشماری همه آنها معذورم

در سازمان هیچگاه آنطور که باید و شایسته بود مورد توجه و تقدیر قرار نگرفتم در حالیکه قسمت اعظم شنوایی ام دارای مشکل می باشد...هیچگونه تسهیلات به بنده عطا نشد شاید بزرگترین وامی که از طریق سازمان وبا معرفی به بانک دریافت نموده ام دو میلیون تومان بوده است که اقساط ان را نیز تا اخر پرداخت نمودم.

در حالیکه از صدای گیلان بابنده مصاحبه شد اما در بهزیستی انعکاسی نداشت... نمی دانم چرا بعضی ها چشم دیدن مرا نداشتنددر حالیکه من از دربهزیستی و پیشتر از خیلی ها با گذر از انواع تشریفات استخدامی آمدم تو نه از پنجره،(که خیلیها از آن پریدند به واسطه روابط و فامیلیت)بهزیستی در واقع خانه من است اما سندش را خیلی ها به نامشان زدندومقام وترفیع گرفتند و......

تنها هنرمندی در سطح کشور و شاید دوران معاصر باشم که با وجود معلولیت شنوایی دارای دفتر شعر هستم و به کمک استاد بزرگوار جناب آقای بدیع الله شبان(از موسسه خیریه اویس قرنی) که محققی خوشنام و آشنا به کار چاپ و تآلیف کتاب است ، جلد اول آن رابه نام" فریادی بلند تر از سکوت"چاپ و به ثمر نشاندم که بسیار از ایشان ممنون و سپاسگذارم و امیدوارم خداوند اجرشان بدهد  اما از شورای فرهنگی بهزیستی هیچگونه کمک معنوی نشداما از جناب آقای تکاملی معاونت محترم توانبخشی سپاسگذارم که قول کمکهایی را دادند.در سازمان به مناسبتهای مختلف از معلولین قهرمان و پهلوان تقدیرکردند اما به دلیل همان علت نامعلوم با وجود اینهمه خدماتی که انجام دادم نخواستند در مناسبتهایی که میگیرند تجلیلی (که برای برخی ها انجام دادند) به عمل آید،حالا چرا ؟ خدا می داند.

عضو افتخاری انجمن فرزانگان امیدگیلان که از هنرمندان شعرا و بزرگان علم وادب تشکیل شده نیز هستم و امیدوارم بتوانم شایستگیهای خودرا در این انجمن نیز به اثبات برسانم.   باری سخن زیاد است و اگر بخواهم همه را بنویسم یک خروار میشود و کتابی قطور می گردد اما خوشی روی پای خود ایستادن و خم نکردن کمر در برابر ناملایمات و نان حلال به خانه بردن و سر بلند بیرون امدن ازخدمت وجلب رضایت خداوند چیز کمی نیست ....خوشحالم که به اخلاص آمدم و بی منت میرو.....خدایا ترا شکر .

 



جمعه 13 فروردين 1394برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

سیزده بدر امسال را حوالی رودخانه گیلوند رود بین ماکلوان و گسکره سپری کردیم ....عکسها سخن میگویند از این روز



جمعه 7 فروردين 1394برچسب:, :: 16:7 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

شب چهارشنبه چهارم فروردین 94 منزل جناب اقای نوروز شهاب به مناسبت عروسی دختر دلبندش دعوت شده بودیم

داماد نیز فرزند دختر عمویم بود و پدرش آقا محمود عابدین پور از دوستای صمیمی دوران نوجوانی و جوانی ام بودند.این شعرتالشی  را

به مناسبت اون عروسی نوشته ام.....

تالشی شولمی                                                         ترجمـــــــــــــه     

__________________             _____________________                
شبا، تاریکا، شیمونه عروسی           شب بود،تاریک بود، رفتیم عروسی        
هَی بکه رفقونَ ت روبوسی             هی بکن با دوستان روبوسی!!!!
ایگلَه ایگلَه ویندمونَه رَفِقون              یکی یکی دوستانمون را دیدیم      
همه مشتاق، همه خوب و مهربون      همه مشتاق دیدار و مهربان بودند
آقای حامدنیا و اروانه                    آقای حامدنی، آقای اروانه
آقا یحیی ، موسوی و قربونه            آقا یحیی، آقای موسوی، آهای قربانعلی
فک و فامیل همه جمع و جمعینا        فک و فامیل همه جمع جمع بودند
گوشه و کناری همه مندینا              مهم در گوشه و کنار نشسته بودند 
زما و عروس کفا کا نشتینا             داماد و عروس در بالا نشسته بودند 
جوونون قیافه گِتا کَشکینا               جوونترهاهمه قیافه گرفته بودند (کشک شده بودند)
د(2)نفر خونین، بقیه دَس ژَنین        دو نفرمیخوندندوبقیه کف میزدند                     
ینَکِن پِشین کَفا ، وَشتَن کَرین           خانما بالا می رفتن رقص می کردند
خلاصه بَد نِگذَشتَه اَمَرا                 خلاصه برای ما بد نگذشت    
شَوِ خوبیا اَمَرا، هَمَه را...               شب خوبی بود برای ما و دیگران    



شنبه 1 فروردين 1394برچسب:, :: 16:12 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

این گل تنها در مناطق کوهستانی اکوادور، کلمبیا و پرو رشد می کند، جایی که 1000 تا 2000 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.

 

 

در حالی که انتظار دارید ارکید میمون با این ظاهر مضحک، بویی شبیه به بوی موز داشته باشد و باید بگوییم بوی آن بسیار شبیه به بوی پرتقال رسیده است

حدس زدن دلیل اینکه چرا نام این گل را ارکید میمون گذاشته اند خیلی سخت نیست چرا که ظاهر این گل واقعا شبیه به پوزخند میمون است.از یک سال پیش که عکس این گل در اینترنت منتشر شد همه مردم مطمئن شدند فتوشاپی در کار نیست و واقعا چنین گلی وجود دارد.
نام علمی این گل نادر Dracula simian است که بخش اول آن به معنای شباهت بین دو چیز است و بخش دوم آن در لاتین به معنای میمون است.


 

درخت جابوتی کابا یا انگور برزیلی درختی است که میوه های آن به جای شاخه ها بر روی تنه اش می‌روید.

به گزارش خبرنگار مهر، میوه این درخت طوری ست که گویی باغبانی خوش ذوق برای شگفت زده کردن همسایه ها، آنها را به درخت چسبانده است. ولی واقعاً میوه های درخت جابوتی کابا ، به جای شاخه ها، بر روی تنه اصلی درخت می رویند؟

نام دیگر این درخت، انگور برزیلی ست. این گیاه، بومی آمریکای جنوبی است و در کشورهایی مانند  پاراگوئه، آرژانتین و برزیل می روید. این میوه به رنگ بنفش براق است و می توان آنرا مستقیماً از درخت چید و مصرف کرد.

نگهداری آنها در باغ، به مراقبت زیادی نیاز دارد و سالها طول می کشد تا درخت میوه بدهد ولی وقتی به سن بلوغ برسد به میزان انبوه میوه تولید می‌کند. این درخت قابلیت انطباق خوبی با محیط دارد و اگر چه که به رطوبت و خاکی که کمی اسیدی باشد نیاز دارد ولی در خاک های قلیایی نیز رشد می کند.

این درخت به طور طبیعی حداکثر دو بار در سال شکوفه می دهد. بیشتر به موجود بیگانه یا انگلی می ماند که خودش را به تنه و شاخه ها چسبانده است. شکوفه ها در محلی رشد می کنند که به نظر می رسد قرار است ساقه جدیدی از آن خارج شود.

به این ترتیب حیواناتی که نمی توانند به بالا دست درخت بروند،  می توانند میوه های آن را بخورند و تخم های آن را در اطراف پراکنده کنند.

اگر درخت به خوبی آبیاری شود، در تمام طول سال شکوفه و میوه می دهد. خود میوه تا چهار سانتی متر قطر دارد و درون آن چهار هسته بزرگ وجود دارد. این میوه علاوه بر کاربرد غذایی، برای مرطوب کردن پوست و درمان آسم و اسهال نیز کاربرد دارد. اگر لوزه هایتان متورم شده باشد، از آن می توانید برای کاهش و التیام تورم استفاده کنید. با توجه به اینکه چندین ترکیب ضد سرطانی در آن یافت شده است شاید در آینده از آن برای درمان سرطان نیز استفاده شود

 

.



پنج شنبه 14 اسفند 1393برچسب:, :: 19:29 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

درختای گوشه باغ من یاد آور خاطرات دور کودکی و نوجوانی و جوانی من هستند .به این زیباها ی آفرینش دلبستگی بسیاری دارم امروز تنه آنها را گلهای شب بو و پیچکهای پوشانیده است وهرگز برتنشان تیشه بیداد نبینم



سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, :: 20:0 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI



سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:, :: 18:10 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

بالاخره دفتر شعر بنده به مرحله انتشار رسید با تیراژ اولیه 4000جلد .

و دعوت به حضور در جمع فرزانگان توفیق بزرگی است که خداوند نصیب بنده نمود



یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:, :: 22:47 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI



شنبه 27 دی 1393برچسب:, :: 21:39 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

تقدیم به همه عزیزانی که از وبلاگ حقیر بازدید نموده اند



جمعه 26 دی 1393برچسب:, :: 21:33 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

اگه ییادتون باشه قبلا عرض کردم باغچه ای داریم تو ششهر رشت خب تعریف که نداره ولی محصولاش توذوق میزنه اینم یکی دوموردشه :



چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, :: 17:59 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI



سه شنبه 16 دی 1393برچسب:, :: 17:50 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI



چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:, :: 16:6 ::  نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI

نفر پنجم ایستاده از راست منم



درباره وبلاگ


به وبلاگ مردی از شولم خوش آمدید.این وبلاگ در برگیرنده مطالب مختلفی شامل خاطرات ، شعرمحلی وتالشی،شعرهای روز و نیز تصاویرمی باشد. این وبلاگ یک وبلاگ شخصی است و مطالب ان در زمینه های مختلف نقطه نظرات خودم می باشد امکان این هست که در بعضی موارد اشتباهاتی در بیان رخ دادهایی که جنبه غیر شخصی داشته باشد، وجود داشته باشد .در مورد شعرها نیز عرض شود تمام شعرها را خودم سروده ام وبراین باورم استفاده ازمطالب دیگران به نام خودهنر نیست.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مردی از شولم و آدرس shirmohammad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 27
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 416
بازدید کل : 381417
تعداد مطالب : 213
تعداد نظرات : 220
تعداد آنلاین : 1



Alternative content







کاری از شیرمحمد عاشوری (خواندن ذهن شما توسط کامپیوتر)

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تصاویر زیباسازی نایت اسکین



تصاویر زیباسازی نایت اسکین




تصاویر زیباسازی نایت اسکین

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل
تصاویر زیباسازی نایت اسکین

فونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

ابزار وبلاگ نایت اسکین

تصاویر زیباسازی نایت اسکین


تصاویر زیباسازی نایت اسکین